روزی روزگاری گروهی به نام تالسیان در این دنیای بی در و پیکر زندگی می کردند  در آن زمان خدای زمان ریاضی بود و تنها قوم تالس حق دانستن این علم رو داشتند تا زمانی که مربعی کشیدند با ابعاد ضلعی 1*1 و خواستند که طول قطر آن را اندازه گیری کنند و نشد زیرا در آن زمان تنها مجموعه اعداد گویا بود که مسائل رو حل می کرد, بنابراین عده ایی از دانشمندان این قوم معتقد شدند که خدایشان زبانش لال شده (گنگ شده) و عده ایی بر این عقیده بودند که خداوند کر شده ( اصم شده ) و...

 

طی ماجراهایی ریاضیات از خدایی افتاد و اعداد به اصطلاح گنگ یا اصم ( که دو معنی متفائت در عربی دارند) خود را نشان دادند.

 

تا زمانی که مجموعه اعداد حقیقی پای گرفت و بعد ریاضی نا اقلیدسی و مجموعه منطقی بول و...

 

دوباره ریاضی کامل شد وخدا بود...

 

ولی گودل بدبختانه ثابت کرد و شرح داد که نمی توان به ریاضیات ایمان داشت و در عین حال به آن کفر نورزید.