بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم که چه اتفاقاتی داره برای ما ها میفته ما جوونا قراره با این همه امیدی که داریم آینده رو بسازیم؟!

 تا دیروز خیلی از دست خودم شاکی بودم که چقدر ناامیدم اما امروز می بینم که بقیه از من ناامید ترن تازه در نظر همه اونا مرغ همسایه غازه اونم چه غازی پروارو گوشتی اما کاش همه ما می دونستیم که واقعا صدای دهل از دور خوشه اینقدرا هم که فکر می کنیم شکلاتای دیگه خومزه تر از مال ما نیست این جورا هم که فکر می کنیم تو رودخونه های دیگه به جای آب شیر جاری نمی شه کاش با خودمون یکمی فکر می کردیم که هر جا گلی هست در کنارش خوار هم هست کاش فکر می کردیم که هر جا یه جنگله شاید سراب باشه

بعضی وقتا با خودم آرزو می کنم که ای کاش ما آدما دو بار زندگی می کردیم یه بار برای تجربه کسب کردن و یه بار برای زندگی کردن اون موقع مجبور نبودیم واسه فکرامون بهای سنگینی رو بپردازیم.

کاش می شد کمتر حسرت عروسک رقصان ساناز رو بخوریم یا کمتر به ماشین کنترلی عرشیا قبطه بخوریم

کاش می شد.